قطبالدین صادقی داور بخش «فیلم تئاتر» سومین جشنواره چندرسانهای میراثفرهنگی معتقد است که اگر جوانان ما وطنشان را دوست ندارند و بیتفاوت مهاجرت میکنند، به این دلیل است که نمیشناسند و نمیدانند چه گذشته گرانسنگی داریم.
قطبالدین صادقی درباره ضرورت وجود بخش تئاتر و هنرهای نمایشی در جشنواره چندرسانهای میراثفرهنگی بیان کرد: ضرورت وجود بخش نمایشی جشنواره میراثفرهنگی در این است که ما چهار پنج دهه است که چیزی به اسم تئاتر ملی نداریم؛ نه پایگاه داریم، نه نیروهای متخصص و نه برنامهریزی.
وی افزود: اگر به پاریس یا لندن سفر کنید بزرگترین ساختمانها و بزرگترین گروهها و بیشترین بودجهها به نمایش ملیشان اختصاص دارد. در ایران اینگونه نیست یعنی اگر یک خارجی به ما بگوید مرا به تئاتر ملی ببرید، نمیدانیم او را کجا باید ببریم. در نتیجه آثاری هم که باید در این راستا و در این چهارچوب تولید، نوشته و کارگردانی شود، نداریم و بیشتر آثار تجاری مطرح است.
این هنرمند تاکید کرد: ما نیاز به تئاتری داریم که درباره انسان ایرانی صحبت کند، راجع به فضای ایران، بحران ایران و ویژگیهای شکلی و فلسفی ایران صحبت کند ولی چنین چیزی نداریم. یک سری کار در دهه ۴۰ و ۵۰ ساخته شد ولی در ادامه چنین چیزی وجود ندارد و این به نظر من ضربه جبران ناپذیری به کل ماهیت فرهنگی و آینده فرهنگ نمایشی ایران میزند. از این نظر وجود چنین جشنوارههایی را بسیار ضروری میدانم.
وی عنوان کرد: برای اینکه بتوانیم مردم را تحت تاثیر قرار دهیم یک یا دو راه بیشتر وجود ندارد. یکی این است که شرایطی به وجود بیاوریم که نویسندگان بنشینند، انرژی و فکرشان را روی این آثار بگذارند. الان اغلب اقتباسهای درجه ۱۸ و ۱۹ از آثار شکسپیر و … آثاری که از ۱۰۰ کیلومتری جامعه ما و بحرانها و بینش ما عبور نمیکند. ما عملا مفسر و گزارشگر فرهنگ دیگران، چند درجه پایینتر، خفیفتر، بدتر و سستتر شدیم و این غلط است. اول باید شرایطی پیش بیاید که نویسندگان بنویسند، بعد باید یک ساختمان یا پایگاهی باشد که دائماً جایگاه اجرا باشد. مرحله بعد این است که گروههایی متخصص این کار تربیت شوند، مستقر شوند و دائماً بدون وقفه و بدون تعطیلی این آثار اجرا شود.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: چیزی که بسیار مهم است این است که این آثار نباید آثار آماتوری باشد. به نظر من یکی از دلایلی که هر چیزی ضربه میخورد این است که روحیه آماتوری هنوز بر ما چیره است. کار حرفهای بزرگ بلد نیستیم. شما از طریق کار بزرگ حرفهای میتوانید مردم را تحت تاثیر قرار دهید. با کارهای کوچک اصلاً مردم شاید حتی زده شوند. بنابراین این سه مرحله و بودجهای که به این کار اختصاص داده میشود باید یک جایگاه معتبری داشته باشد. مثل کوه دیفرانس مثل اولدبیگ لندن مثل تئاتر رویال شکسپیر.
وی ادامه داد: تمام پایتختهای بزرگ دنیا بودجه، گروه حرفهای و آثار بسیار دقیق و منسجم خودشان را دارند؛ ما چرا نداشته باشیم؟ به نظر من تنها از طریق یک برنامه مدون، یک مراکز بسیار حرفهای و گروههای حرفهای و یک فعالیت پیوسته میتوان به این هدف رسید.
صادقی در ادامه درباره اینکه آیا چنین جشنوارههایی در انتقال میراثفرهنگی ما به نسل جدید هم موثر است و چطور میشود ارزشهای میراثفرهنگی را به نسل جدید منتقل کرد، گفت: این آثار باید معرفی شوند، بدون معرفی مردم متوجه نمیشوند و بدون یک معرفی خوب هیچ شناختی به دست نمیآید. دوست داشتن واقعی بعد از شناخت واقعی است. اگر این جوانان وطنشان را دوست ندارند و بیتفاوت مهاجرت میکنند، به این دلیل است که نمیشناسند و نمیدانند ما چه گذشته گرانسنگی داریم.
وی افزود: آدمهایی داریم که با دست خالی در بدترین شرایط، در لحظات تلخ هجوم بیگانگان و اقوام وحشی و جنگ و فقر و قحطی نشستند چه کارهایی کردند. ما هم با اعتقاد به کارمان، لابهلای همین مشکلات و با یک سری امکانات اولیه باید به سهم خودمان یک گامی برداریم و یک چیزی اضافه کنیم. حالا این نسل هم باید ضمن حفظ آن میراث و آن گذشته پربار یک چیزی اضافه کند. ما فقط پاسبان نیستیم و باید این گذشته را به آینده هم وصل کنیم.
این هنرمند عنوان کرد: بهترین پل اتصالی خود ما هستیم که هم به نیاز الان جواب میدهیم، هم این گذشته را حفظ کردیم و هم به آینده جواب میدهیم. به نظر من این کار یک عده متفکر و برنامهریز میخواهد که بتوانند اینها را دستهبندی و آسیبشناسی کنند، برنامهریزی کنند و نیروها را برای این کار بسیج کنند. به نظر من یکی از مهمترین کارهای سازمانهایی که مربوط به میراثفرهنگی و فرهنگ و هنر مملکت است همین است.
وی در پاسخ به این پرسش که چطور میشود بین تئاتر و حفظ و حراست و ترویج میراثفرهنگی یک پل درستی ایجاد کرد، گفت: فرهنگ زمانی وجود دارد که زنده و پویا باشد. یک کتابخانه که درش بسته است هیچ ارزشی ندارد. این کتابخانه زمانی ارزش دارد که خوانده شود و به حرکت در بیاید. میراثفرهنگی هم فقط چند ساختمان کهنه نیست. به یاد ماندهها خیلی مهمتر از به جا ماندههاست. به یادماندهها قصهها، اسطورهها، نمایشها، رویدادها و آیینهاست و اینها را باید دوباره با یک مهندسی جدید و با یک خلاقیت نو وارد چرخه خلاقیتهای تازه دوران خودمان کنیم و رنگ و بوی تازه ببخشیم.
این کارگردان تئاتر ادامه داد: به عنوان مثال آیین تمنای باران که از قبل بوده است، تبدیل به یک اثر نمایشی کنیم. آن را زنده کنیم و به زبان روز و با زیباییشناسی نوین یک جایگاه دراماتیک به آن بدهیم. این کار اصلی ماست و اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم، نسل بدی هستیم, از خود بیگانهو سردرگمیم. اینکه فقط تکرار کنیم هنر نیست، حفظ این آثار از طریق تداوم آن است و افزودن چیزی با زبان و فرهنگ نو و آن را دوباره در جامعه سرایت دادن، مهمترین کار ماست.
وی تصریح کرد: برای گستردهتر شدن باید جشنوارهای مثل جشنواره چندرسانهای یراثفرهنگی، نیروها را جمع کند، ذهنها را تحریک کند، یک عده را تشویق کند و بعد در اثر تبلیغ و معرفی خوب اهل فن و قلم و هنر کنجکاو شوند و به میدان بیایند و بعد با خودشان آثار گرانقدری بیاورند و این آثار بتواند تاثیرگذار باشد. صرفا برگزاری خشک و خالی مناسبتی مشکلی را حل نمیکند.
صادقی تاکید کرد: آخرین نظریههایی که راجع به زیباییشناسی در هنر داریم، میگوید هنر یعنی تاثیر. اگر هنری بر من تاثیر نداشته باشد، یک ریال نمیارزد. باید تاثیر گذاشت و برای اینکه تاثیرگذار باشیم باید کارهای حرفهای بکنیم. هیچ راه دیگری نداریم. برای کار حرفهای باید گروه حرفهای، ثبات و یک مرکز داشته باشیم. این گروه حرفهای به سادگی و با جمع کردن اتفاق چهار نفره شکل نمیگیرد.
وی گفت: به نظر من باید قدری دولت و سازمانهایی مثل وزارت میراثفرهنگی با امکانات سختافزاری به میدان بیایند؛ مثلا سالن یا جایی برای تمرین بدهند، امکانات لازم برای برگزاری جشنوارهها، ملاقاتها، تجزیه و تحلیلها و بحث و نظر بدهند و خروجی آن نیز در نطفه خفه نشود، بلکه منتشر شود؛ نه تنها با خبر، بلکه با تجزیه و تحلیل. بعد از تولید، مهمترین بخش این معرفی، حساس کردن افکار عمومی و تحت تاثیر قرار دادن تودههای مردم و بیان کردن ضرورت چنین چیزی هم از نظر فکری و هم از لحاظ احساسی و هنری است.
